رادينرادين، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

آقا رادین

رادین بالاخره موهای خوشگلشو کوتاه کرد

دیروز شنبه بیست و سوم خرداد ماه رادین عسلی بهمراه بابا رضا و بابا جون اسماعیل رفت آرایشگاه تا موهای فرفری نازشو کوتاه کنه. اصلا فکر نمیکردم که به این راحتی قبول کنه بره آرایشگاه. چون تا مدتها به شدت از آرایشگاه میترسید. قبلا دوبار به آرایشگاه رفته بود وقتی یکساله شد و وقتی یکسال و هفت ماهه شد برای عروسی عمه سارا. اما هردوبارش به شدت ترسید و گریه کرد و بار دوم توی سالن آورد بالا. اما این مدت چون خودم توی خونه موهاشو کوتاه میکردم ترسش ریخته بود و براحتی اجازه اینکارو میداد. گاهی حتی خودش پیشنهاد میداد که موهاشو کوتاه کنم. تا اینکه اونروز وقتی بهش گفتم همراه بابا جون برو موهاتو کن رفت. وقتی برگشتن قبل از اینکه بیان داخل به بابایی گفتم کوتاه کرد...
24 خرداد 1394

ماهی کوچولوهای رادین

رادین جوجو به ماهی خیلی علاقه داره و این علاقه از عید نوروز امسال شروع شد. ماهی عید زود مرد. امروز عصر من و رادین رفتیم ماهی فروشی و واسش یه تنگ بزرگ و چهارتا ماهی خریدم. یکی از ماهیها حاملس و قراره رادین بزودی بچه دار بشه  ماهیهاشو خیلی دوست داره و میشینه کنارشون غذا میخوره. با هرکس هم تلفنی حرف میزنه میگه ماهی خریدم     ...
10 خرداد 1394

عشق مامان

امروز هفتم خرداد ماهه و رادین عزیز من سه سال و دو ماهه شد. فداااااش بشم الهی.  ماه قبل 17 اردیبهشت ماه بود که رادین عزیزم مریض شد و بیماری ویروسی بدی گرفت. اول برسام مریض شد و بعدشم داداش رادین. پسرکم چهار پنج روزی مریض بود و خیلی هم بی اشتها بود و اسهال و استفراغ بدی گرفته بود. پسرکم خیلی ضعیف شد. هیچ دارویی هم نمیخورد و به خوب شدن خودش هیچ کمکی نمیکرد. اما نسبت به برسام حالش بهتر بود. اما خدارو شکر این مرحله رو پشت سر گذاشت. رادین عزیزم بعضی کلمات رو خیلی قشنگ ادا میکنه. مثلا به یواش میگه زواش  من و بابایی عاشق این زواش گفتنشیم وقتی بابایی گازش میگیره رادین با صدای خوشگلش بهش میگه آخه این گاز زواش بود و من و بابایی کلی میخندی...
7 خرداد 1394
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آقا رادین می باشد